
من در حال حاضر نمی توانم بیش از حد باران سیل آسایی را که غرق در آزادراه Portland International است ، بیش از حد بیان کنم. حتی نوح هم چکش می گرفت و به سمت حیاط چوب می رفت. گلدبرگ برای اولین گردش با اسلحه با اسلحه گرم سوار شد ، زیرا او باهوش است. من نیستم. به همین دلیل است که با سرعت 25 مایل در ساعت از گوشه اول به طرفین می پردازم.

تیم پیشرو پیست را با مخروطهای کافی برای عبور از سه مایل ساخت آزادراه راه اندازی کردند و دلیل خوبی هم داشت. خط مسابقه خیس است ، بنابراین من اساساً در وسط PIR رانندگی می کنم و سعی می کنم هر چیزی شبیه به تیره خشک پیدا کنم. کاملاً بی نتیجه است.
بنابراین من در مسیر مستقیم مستقیم به اولین خم شدن راحت می شوم ، زود تر و آرام ترمز می کنم ، و به راست می پیچم ، سپس به سمت چپ می روم و شروع به تغذیه با مقدار مناسب گاز می کنم. جواب منفی. من حدود 10 درصد زیاده روی کردم و فقط شاید 1/8 از مسیر را فشار می دادم. انتهای پشت به طور گسترده ای چرخش می یابد ، من آن را می گیرم ، بلند می شوم ، دوباره آن را می گیرم و سپس یک پارچه کوچک صندلی را از روی اسفنکتر جدا می کنم.
درس آموخت.

من برای اولین دور آن را خنک نگه می دارم و سعی می کنم خطی را هدایت کنم که کاملاً منطقی نیست ، اما برای جلوگیری از همفست ها مثل من از علف های هرز طراحی شده است. بعد از دور دوم ، همه چیز شروع به ژل شدن می کند ، اما هر وقت به آینه عقب نگاه می کنم می بینم پسری با کلاه سیاه و داس دار است.
من سرانجام صندلی را به صورت مستقیم به آن می دهم و کنترل چسبندگی مثل اینکه یک مخلوط کن تجاری در صندوق عقب انداختم دورهم می خورد. من از این نظر کاملاً خوب هستم. وقتی سرانجام ذره ذره ای برای ترمز قرار گرفتم ، روتورهای 15.4 اینچی جلو با شش گلدان برمبوس مرا به جلو پرتاب می کنند و کمک خلبانم می گوید که من فقط 1.8 گیگابایت کاهش سرعت را در متر عملکرد ثبت کردم. شیرین!