
می دانستم که مدت زیادی با Subaru BRZ ، حداکثر یک صبح ، طولانی نیستم. بنابراین من زود بلند شدم و به سمت شمال به بهترین معابر برگشتی که می شناسم اشاره کردم.
من سالها از پارک ایالتی Fahnestock عبور می کردم. بعضی اوقات پر از احساس موفقیت ، خاکی پر پیچ و خم و جاده های آسفالته که به هم ریخته بود ، به عقب برگردم. بعضی اوقات با قطار بر می گشتم ، ماشینم را روی برانکارد.
در واقع ، من سالهاست که در همان جاده لعنتی جاده رانندگی می کنم و تصمیم گرفتم زمان آن فرا رسیده باشد که به جستجوی مکان جدیدی در منطقه بپردازم. بعد از طی یک ساعت اتوبان به سمت پارک ها ، در سمت راست چرخیدم و در حالت عادی به چپ چرخیدم. من قصد داشتم گم شوم و قصد داشتم مورد علاقه جدیدی را پیدا کنم.
مدتی طول کشید. من دور دریاچه ای پر از راهرو حلقه کردم ، به شهر کوچکی راه پیدا کردم و تصمیم گرفتم که به خانه بروم و چیز جالبی پیدا نکردم.
اما من تصمیم گرفتم راه دیگری به عقب برگردانم (تا حدودی به این دلیل که GPS این سوبارو به ویژه در نقشه های شمالی گیج کننده شمالی قرار دارد و در بالای نقشه نیست) و آن را پیدا کردم.

شروع یک پل سطح پایین بود که دارای یک مخزن کوچک بود و به سختی بیش از یک خط عرض داشت. بنابراین تعداد کمی ماشین از این مسیر پایین رفتند ، من چهارراه را پارک کردم و بدون اینکه کسی را خسته کنم برای عکس متوقف شدم.

و از مخزن جاده بالا می رفت و پیچ و تاب می خورد. حتی منحنی ها به من نمی چسبیدند ، بلندی ها بودند. بزرگ بالا و پایین می رود ، و هر یک از خیابان های کوچک خالی از سکنه را خرد می کند.
چند مسیر وجود داشت که سطح جاده جدید بود ، اما بیشتر سنگ فرش ها در لبه های آن ترک خورده و سنگریزه می شدند و از یک طرف به ناودان حل می شدند و از طرف دیگر از یک شیب سقوط می کردند.

در یک تقاطع پراکنده با شن متوقف شدم. این خاموش بودن روی GPS با رنگ سیاه مشخص شده بود که با ورود به سیستم پارک از پنجره مشخص شده بود. معلوم شد که یک صعود سربالایی به یک دنباله ، خالی و زیبا است. من نمی توانستم سریع روی آن حرکت کنم ، دید بسیار بد بود ، به خصوص در پایین که نیزارها تا لبه جاده می آمدند پایین بود. مثل رانندگی در دره بود.
از بالای مسیر برگشتم و دوباره به جاده ای که قبلا پیدا کرده بودم پیوستم. سپس خیلی کند شد ، همچنین. راههای رانندگی بسیار زیاد است. و این چیز خوبی بود ، زیرا من به یک تاج کور رسیدم و جاده فقط ناپدید شد. آبی آسمانی که باید خاکستری آسفالت باشد.
اگر این مرحله رالی بود ، به عنوان یک پرش مشخص می شد. آن روز صبح من فقط خوشحال شدم که سالم مانده ام و از آنچه می توانم ببینم رانندگی نمی کنم. یک رانندگی منظره ، نه یک اشک سوزان جاده ای.

این نکته BRZ است ، نه؟ اینکه بتوانید بدون شکستن محدودیت سرعت ، چه قانونی را که قانون تعیین کرده و چه چیزی را که عقل سلیم تعیین کرده است ، سرگرم شوید.
خوب ، BRZ دقیقاً همان اتومبیلی نبود که انتظار داشتم باشد. و منظورم این است که هر آنچه فکر می کردم عالی خواهد بود … نبود.

منظورم این است که من شکایت های مربوط به قدرت را شنیده ام. snide درمورد اتومبیلی که باید از کف سالن تعویض موتور انجام دهید اظهار نظر می کند.

راستش ، قدرت مسئله ای نبود. این اتومبیل برای نشستن در مسافت 70 مایل در ساعت مسافرت دریایی مشکلی نداشت ، و به نظر ناخوشایند می خواست تا 90 پرواز کند. این اتومبیلی است که باید آن را نگه دارید تا گواهینامه خود را حفظ کنید. حتی در دو خط کشوری ، هنوز تمایل دارد که خود را با سرعت بسیار ناخوشایند بالا بپیماید. باز هم ، این یک ماشین است که نیاز به مهار پای راست شما دارد.
من حتی اگزوز را بلندتر نمی خواستم. وقتی صبح روز شنبه در وسط ناکجاآباد بیرون هستید ، نمی خواهید همه را بیدار کنید.
اما من کمی شخصیت بیشتری می خواستم. سنگفرش بوکسوری که آرزو داشتم جایی پیدا نمی شود.
بدتر از این ، ماشین آنقدر که انتظار داشتم بازیگوش نبود. من نمی دانم چگونه دیگری قرار دهم ، اما به نوعی از راه دور بود. فرمان به خوبی حس می کرد که چرخ های جلو چه کار می کنند ، اما جاده همیشه کمی فرسوده احساس می شود. آن بازخورد سرحال و خیره کننده ای که در بهترین اتومبیل های اسپرت دریافت می کنید وجود نداشت.
در یک ماشین واقعاً ارتباطی ، وقتی شروع به نزدیک شدن به حد مجاز می کنید ، احساس خاصی به شما دست می دهد. اینقدر نیست که دم بیرون بیاید یا بینی کاملاً بشوید ، بلکه کل ماشین به دور شما می چرخد. ماشین روی انگشتان پا بلند می شود و شما می توانید با تعادل جلو و عقب بازی کنید.
BRZ باید چنین کاری می کرد. درعوض ، فقط کاشته شده ، محکم ، بسته شده ماند.

این شخصیت واقعی BRZ است: این اولین ماشین اسپرت بابا است. صندلی های کوچک در عقب ، به اندازه کافی بزرگ برای قرار دادن یک صندلی کودک و نه چیزهای دیگر. نگهداری از جاده امن و مطمئن. اگزوز آرام. این اتومبیلی است که توجیه خرید آن آسان است و با کمترین تجربه می توان آن را از دردسر دور کرد.
اولین کارهایی که می توانم انجام دهم این است که ماشین را هوشیارتر ، عصبی تر ، بی سر و صدا تر می کنم. سعی می کنم بیشتر از اگزوز خارج شوم. تراز ، لاستیک جدید ، اجزای جدید در ستون فرمان ، هرچه باشد. من همه کار می کردم تا رانندگی سخت تر شود ، روزمره آرامش کمتری بدتر شود.
چه عجیب این است که حتی بدون همه اینها ، من هنوز ماشین را دوست داشتم.

ماشین های زیادی وجود دارند که از نظر عینی خوب هستند. اتومبیل هایی که چنگ می زنند و غرش می کنند و سر می خورند و هر کار خارق العاده ای را که تصور می کنید انجام می دهند. و هرچقدر که این ماشین ها خوب باشند ، همه آنها چیز خاصی ندارند. نوعی اتومبیل که در ذهن شما باقی می ماند. آنهایی که احساس زنده بودن می کنند.


BRZ چنین چیزی را دارد. برایم مهم نیست که ماشین در پیچ های مورد علاقه من کاملاً هل می دهد. من بد نیستم که یک اسپویلر از Grand Am 1990 داشته باشد. من بد نیستم که این مدل "Series Blue" دارای چرم آبی زشت بر روی فرمان و حاشیه کنار برخی از Eclipse های قدیمی است.
یک هسته شگفتی در BRZ وجود دارد. در اولین برداشت شما ، نوعی کوپه اسپرت تخت است که تصور می کنید ساختمان پونتیاک ساخته شده است. اگرچه نمی خواهید کلیدها را تحویل دهید ، خود را در حال رانندگی در خانه می بینید. شما می خواهید در حال کاوش و بهبود و تنظیم باشید.
زیر پوست شما قرار می گیرد ، BRZ. این چیزی است که باعث می شود ، علی رغم همه چیز ، یک ماشین خوب باشد. این روزها نادر هستند